معنی محمدحسن گنجی

حل جدول

محمدحسن گنجی

پدر جغرافیای نوین ایران

لغت نامه دهخدا

گنجی

گنجی. [گ َ] (ص نسبی) خزینه ای. دفینه ای. منسوب به گنج. آنچه از گنج باشد. آنچه در گنج باشد:
درمهای گنجی بر آن کشت زار
بریزند پیش خداوندگار.
فردوسی.
به درگاه ایوانش بنشاندی
درمهای گنجی برافشاندی.
فردوسی.
سخن سنج و دینار گنجی مسنج
که بر دانشی مرد خوار است گنج.
فردوسی.
و رجوع به فهرست ولف شود.

گنجی. [گ َ] (اِخ) دهی است از دهستان سراجو از بخش مرکزی شهرستان مراغه که در 34هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 13هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ مراغه به سراسکند واقع شده است. هوای آن معتدل مالاریایی و سکنه اش 102 تن است. آب آن از رودخانه ٔلیلان و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، نخود و کرچک و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان گلیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


محمدحسن

محمدحسن. [م ُ ح َم ْ م َ ح َ س َ] (اِخ) حاج محمدحسن اصفهانی، معروف به کمپانی ملقب به امین الضرب. رجوع به امین الضرب شود.

محمدحسن. [م ُ ح َم ْ م َ ح َ س َ] (اِخ) (شیخ...) معروف به صاحب جواهر فرزند شیخ باقر اصفهانی، ازفقهای بزرگ و از مراجع تقلید شیعیان است که در سال 1266 هَ. ق. در سن قریب به 70سالگی در نجف درگذشته است. او راست: جواهرالکلام فی شرح کتاب شرایعالاسلام.

محمدحسن. [م ُ ح َم ْم َ ح َ س َ] (اِخ) (حاج میرزا محمدحسن آشتیانی) از علما و مجتهدین و اصولیین قرن چهاردهم هجری است. حاشیه ٔ بسیار مفصل و مبسوطی بر فرائد الاصول مشهور به مسائل تألیف شیخ مرتضی انصاری دارد که چاپ شده است. مرحوم علامه ٔ قزوینی می نویسد: راقم سطور در سه چهار سال اخیر عمر آن مرحوم در مجالس دروس خارج او که همین فرائدالاصول را برای جمعیت کثیری از طلاب در منزل خود در طهران تقریر میکرد حاضر میشدم. نام آن مرحوم در مسئله ٔ دادن امتیاز توتون و تنباکو به انگلستان و مقاومتی که او با ناصرالدین شاه در خصوص ابطال انحصار آن به خرج داده و بالاخره در 16 جمادی الاولی 1316 هَ. ق. شاه مجبوراً آن امتیاز را ملغی نمود در تمام اقطار مشهور شد. وفات او در روز بیست و هشتم جمادی الاولی سنه هزار و سیصدونوزده هجری قمری در طهران روی داد. سنش قریب به هفتاد بود. (از یادداشتهای علامه ٔ قزوینی مندرج در شماره ٔ چهارسال سوم مجله ٔ یادگار ص 16).

محمدحسن. [م ُ ح َم ْ م َح َ س َ] (اِخ) محمد حسن خان قاجار پدر آغامحمدخان مؤسس سلسله ٔ قاجاریه و پسر فتحعلی خان قاجار قوانلو، که در 1127 هَ. ق. متولد و در سال 1172 هَ. ق. در نزدیکی اشرف (بهشهر) بوسیله ٔ سبزعلی نام و دو نفر دیگر کشته شد. وی در زمان حیات نادر غالباً متواری بود و گاهی هم که خودی نشان میداد پس از شکست مجدداً آواره می شد تا در سال 1160 هَ. ق. که خبر قتل نادر را شنید، از مخفی گاه خویش بیرون آمد و برای رسیدن به سلطنت ایران به شهرهای گرگان و مازندران یورش برد، آنکه عادلشاه او را شکست داد. در زمان کریم خان زند چندی محمد حسن خان کر و فری داشت حتی شیراز را محاصره کردلیکن به فتح آن توفیق نیافت در مراجعت بسیاری از سپاهیان وی از او روی گردان شدند عاقبت الامر در جنگی که با شیخ علیخان زند از فرماندهان کریم خان کرد متواری گشت و سرانجام کشته شد. رجوع به تاریخ اقبال شود.


باد گنجی

باد گنجی. [دِ گ ُ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) رجوع به باد کنجی شود.


محمدحسن خان

محمدحسن خان. [م ُ ح َم ْ م َ ح َ س َ] (اِخ) صنیعالدوله - اعتمادالسلطنه. رجوع به اعتمادالسلطنه در این لغت نامه و رجال بامداد ج 3 ص 33 شود.


گنجی آباد

گنجی آباد. [گ َ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان دشت خاک بخش زرند شهرستان کرمان که در 2800گزی شمال خاوری زرند، سر راه مالرو زرند به راور واقع شده و سکنه اش 14 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

گنجی آباد. [گ َ] (اِخ) دهی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت که در 77000گزی جنوب سبزواران، سر راه فرعی گلاشکرد به سبزواران واقع شده است هوای آن گرم مالاریائی و سکنه اش 150 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و خرما و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


محمدحسن میرزا

محمدحسن میرزا. [م ُ ح َم ْ م َ ح َ س َ] (اِخ) پسر محمدعلی شاه و برادر احمدشاه قاجار و ولیعهد اوست پس از خلعاحمدشاه به اروپا تبعید شد و چند سال بعد درگذشت.

فرهنگ فارسی هوشیار

گنجی

خزینه، دفینه

گویش مازندرانی

گنجی

حیوان خال خالی و دو رنگ، افرادی که دارای لک های پوستی باشند...

فرهنگ فارسی آزاد

میرزا محمدحسن

میرزا محمدحسن، سُلطان الشهداء (به نُورَین نَیَّرین مراجعه شود)،

معادل ابجد

محمدحسن گنجی

293

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری